- ۱ نظر
- ۱۳ اسفند ۹۱ ، ۱۵:۲۹
این روزها را باید ببینیم. این جدلهاى کودکانه و ابلهانه را باید خوب ببینیم و به خاطر بسپاریم.
هُرم این شعله هاى آتش شهوت جاه و مقام را باید حس کنیم و زشتی این رفتارها را فراموش نکنیم.
ما از این مرحله هم عبور خواهیم کرد. بالاتر خواهیم رفت. اوج خواهیم گرفت. خالص تر خواهیم شد و ناب تر؛ با ولایت تا ظهور...
براى من مثل روز روشن است که تراز مسؤولان آینده این نظامِ الهی و ولایی، بسیار بسیار بالاتر از سطح کودکانه و خاله زنکانه ى رؤساى قواى فعلی خواهد بود.
مردم که پشت سر رهبر ایستاده اند و اهل تشخیصند و با چشمانی تیز و بصیر، همه چیز را رصد و تحلیل میکنند و خواص بی خاصیت را مدتهاست که پشت سر گذاشته اند.
و جوانانی که با حضور در میدانهاى جهاد علمی و فرهنگی، خود را براى به دوش کشیدن بارهاى سنگین انقلاب و اسلام آماده میکنند و از خودسازی اخلاقی نیز غافل نیستند.
إن شاء الله مسؤولانی خواهیم داشت: مؤمن، انقلابی، متخصص، ولایی و دلسوز مردم...
دوستان، رفقا، عزیزان، آینده روشن است به فضل الهی. آقا هم این را بهتر از ما میداند. ماجراى امروز، فقط تکلیف ما را سنگین تر کرد؛ همین.
نسیم:: رئیس جمهور در حاشیه بازدید از نمایشگاه دستاوردهای فضایی ایران: حاضرم اولین انسانی باشم که توسط دانش ایرانی به فضا پرتاب میشود/
-----
واکنش لاریجانی:
به سلامت!
بازخوانی بیانات رهبر معظم انقلاب:
رهبر معظم انقلاب در دیداری با جمعی از دانش آموزان و دانشجویان در حالی که نامه نگاری هایی در بین مسئولان قوا به صورت علنی منتشر شده بود، خطاب به مسئولان و سران قوا فرمودند:
«من به مسئولان و رؤسای قوا هشدار میدهم که مراقب باشند و اختلافات را به میان مردم نکشانند... نامهنگاریهای اخیر و مطالب آن به هیچ وجه موضوع مهمی نیست، اما این اختلاف نظرها نباید به میان مردم کشانده و دستمایهای برای جنجال و هیاهوی رسانههای بیگانه و دشمنان شود... همه باید متوجه مسئولیت خود و شرایط حساس کنونی باشند... یکی از روشهای موذیانه و موریانهوار دشمن در این شرایط، ایجاد اختلاف از راههای نفوذ است که همه باید مراقب باشند و اختلافها را به حداقل برسانند... اختلاف نظر طبیعی است، اما این اختلاف نظر نباید به اختلاف در عمل و گریبانگیری و مچگیری در مقابل مردم تبدیل شود...
از امروز تا روز انتخابات، هرکسی که بخواهد اختلافها را به میان مردم بکشاند و از احساسات آنها در جهت اختلافات استفاده کند، قطعاً به کشور خیانت کرده است.»
سعید قاسمی مسؤول وقت واحد اطلاعات- عملیات لشکر 27 در این زمینه از عافیت طلبیهای اکبر گنجی و طعنههای او به حاج همت و در مقابل واکنش غیرتمندانه و در عین حال، خویشتندارانه حاج همت پرداخته که یادآوری این خاطره در روزهایی که انحراف این جریان عافیتطلب و وابستهگرا روشن شده، جالب است:
«عدمالفتحهای پیدرپی دو عملیات "والفجر مقدماتی" در بهمن 61 و "والفجر یک" در فروردین 62، صرفنظر از تمامی تلخکامیهایی که برای فرماندهان لشکرهای سپاه و ارتش برجای نهاد، موجب شد در عقبه سازمانی لشکر 27 محمد رسولالله صلیالله علیه و آله و سلم یعنی سپاه منطقه 10 تهران، جبهه جدیدی از سوی شماری کار به دستان ذینفوذ وقت، علیه [شهید] همت گشوده شود؛ یعنی افراد همان جریانی که همت همواره از آنها با عنوان "خط سوم" و "خوارج جدید" یاد میکرد.
در رابطه با این واقعیت مسکوت مانده، روایتی مستدل و مستند در این مورد، به نقل از سعید قاسمی مسؤول وقت واحد اطلاعات- عملیات لشکر 27، بسنده می کنیم:
...من قبل از شروع عملیات "والفجر یک" در جریان شناسایی منطقه فکه شمالی، از ناحیه گلو به شدت مجروح شدم به طوری که بعدها فهمیدم، به دستور همت، مرا در حالت اغماء به پشت جبهه برای مداوا تخلیه کردند.
علیایِحال، بعد از مرخصی از بیمارستان نمازی شیراز، به تهران آمدم و بعد از حدود یک ماه دوری، دوباره همت را دیدم. به من گفت "سعید، فردا صبح بیا تا برویم سپاه منطقه 10" گفتم "چشم حاجآقا".
روز بعد، حوالی ساعت 10 صبح، با همت رفتیم به تشکیلات منطقه 10 در خیابان پاستور. آنجا حاجی با دو، سه نفر از مسئولان واحد عملیات منطقه 10، جلسه کوتاهی داشت، بعد که از اتاق عملیات خارج شدیم، توی کریدور، همت گفت «سعید، تو برو توی ماشین، من سری به [...] میزنم و میآیم که برویم».
من از حاجی جدا شدم و رفتم سمت راهپلهها. هنوز چند پله پایین نرفته بودم، که متوجه قیل و قالی در کریدور شدم. از نو، از پلهها بالا آمدم، دیدم وسط کریدور، چهار پنج نفر ملبس به لباس فرم سپاه، راه همت را سد کردهاند و جلودارشان کسی نیست جز اکبر گنجی که خوشنشین ازلی ابدی سپاه تهران بود و خودش را از آمدن به جبهه، معذور معرفی میکرد و بعدها هم از سپاه اخراجش کردند.
القصه، برادر گنجی صدایش را انداخته بود پس کلهاش و با قیافهای مفتّشمآب، به همت نگاه میکرد و میگفت "خوب واسه متوسلیان آبرو خریدی!... ما خیال میکردیم فقط احمد متوسلیان این هنر رو داشت که بچههای تهران رو ببره کنار جاده اهواز- خرمشهر، اونا رو صدتا، صدتا، به کشتن بده!... حالا میبینیم نه بابا؛ اوستاتر از اونم هست؛ خوب بچههای تهرون رو بردی و هزار هزار، کانال فکه رو با جنازههاشون پُر کردی؛ حاج همت!".
این "حاج همت" را هم، به صورت کشدار و با لحنی مسخره، به زبان آورد. من از این همه وقاحت برادرها، خصوصاً سردستهشان برادر گنجی ـ که بین بچههای منطقه 10 به "اکبر قمپوز" و "اکبر پونز" هم معروف بود ـ خشکم زده بود.
یک نگاه که به همت انداختم، دیدم صورت سبزهاش از غضب مثل لبو سرخ شده و در سکوت با آن نگاه تیز خودش، زُل زده به اکبر گنجی. آمدم قدم از قدم بردارم و به سمت حاجی بروم که... کار خودش را کرد!
با دست راست، چنگ زد یقه اکبر قمپوز را گرفت و به یک ضرب، او را مثل اعلامیه، کوبید لای سه کنج دیوار کریدور و مشت چپاش را برد عقب و فرستاد طرف فک و فیکِ او. گفتم چانهاش له شد. دیدم مشت گره شده حاجی، به فاصله چند سانتی صورت گنجی، توی هوا متوقف مانده و طرف، از خوفِ خوردن این مشت، کم مانده خودش را خیس کند.
رفتم جلو. حاجی در همان وضعیت معلق، گنجی را توی سه کنج دیوار، نگه داشته بود. با احتیاط گفتم «حاجآقا، تو رو خدا ولش کن، غلطی کرد، شما بیخیال شو، بیا بریم از اینجا».
همت برای چند ثانیه، هیچ واکنشی به التماس درخواستهای من نشان نداد. فقط همانطور بُراق، زُل زده بود به گنجی. دست آخر، در حالی که از غیظ، دندانهایش به هم سائیده میشد، به او گفت «آخه چی بهت بگم بچه مُزلِّف؟ خدا وکیلی، ارزش خوردن این مشت منم، نداری!». بعد، خیلی آرام یقه او را ول کرد و برگشت طرفم و گفت «خیلی خب سعید، حالا بیا بریم!».
پ.ن: این مطلب در پایگاه خبری و تحلیلی فریاد گیلان قابل مشاهده است
پ.ن: این مطلب در پایگاه خبری و تحلیلی بولتن نیوز قابل مشاهده است